به نماز سید كه نگاه میكردم،
ملائك را میدیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
من رو به قبله ایستاده بودم.
... اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
سید مرتضی آوینی به من گفته بود : «نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» اما هر بار نماز می خواندم، می دانستم نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
┘◄ منبع: كتاب همسفر خورشید
┘◄ راوی: اكبر بخشی
آخرین ارسال های انجمن